هستی روشنی هستی روشنی ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

درباره هستی

27/9/90

عزیز دلم سلام امروز دوباره از اون روزهایی که من از اول صبح این عذاب وجدان همیشگی اومده سراغم . آخه امروز وقتی توی راه میبردمت مهد به زور میخواستی چشماتو باز کنی اما نمی تونستی و دوباره میخوابیدی .تا اینکه رسیدیم مهد چشماتو هر جور بود باز کردی و کیفتو ازم گرفتی و خیلی مظلومانه رفتی داخل.وقتی اومدم اداره و به وبلاگ محیا سرزدم نگرانی و عذاب وجدانم دوبرابر شد . الهی برات بمیرم دختر گلم ایشااله بعدازظهر جبران می کنم.
27 آذر 1390

هستی و محرم

سلام هستی ام دیروز توی مهد کودک به تن همتون لباس مشکی کرده بودند وقتی اومدم خونه دیدم لباست از قد و آستین بلند است می خواستم درش بیارم دیدم از گردنت بیرون نمی آد از بس که تنگ بود . تو هم که عاشقش شده بودی اجازه نمی دادی درش بیارم   ...
13 آذر 1390

بهترین ماه (تقدیم به طفل شیرخوار حسین )

  از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟ یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟   بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟   اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید محشر الله الله است می دانی چرا؟   یک بغل باران الله الصمد آورده ام نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟   راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟   از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟   از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟   از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد باز اما ...
8 آذر 1390

بهترین دارایی

از قدیم گفتن دخترا واقعا غمخوار پدر و مادر هستند . مامانای که پسر دارن معمولا به ندرت کارهایی احساسی و عاطفی از سمت فرزندشون می بینند اما دخترها واقعا یه چیزه دیگه هستند توی بروز احساسات . هستی من هم از این قاعده مستثنی نیست و درجه احساساتش خیلی شدیده و به خوبی بروز میده به طوریکه اون لحظه من واقعا روی زمین نیستم مثلا در روز چند بار میگه مامان ! دوست دایَم دیروز تو خونه داشتم تختو مرتب می کردم یدفعه زانوی پام محکم خورد به لبه کمد هستی .از شدت درد سرمو گذاشتم روی پام . هستی: مامان چی شده ؟ مامان  : پام اوف شد هستی : بیا بوسش کنم خوب می شه وقتی اون گرمی لبهاتو  روی پوستم احساس کردم .دیگه احس...
1 آذر 1390
1